فایل اصلی و کامل را از اینجا دانلود کنید:
دریافت نقد فیلم «... و عدالت برای همه» - پی دی اف
عنوان: نقد فیلم و عدالت برای همه
حجم: 654 کیلوبایت
توضیحات: نقد علی اکبر گل پیچ از فیلم و عدالت برای همه
بخشی از فایل پی دی اف بالا:
«... و عدالت برای همه»، بیان یک دنیا بی عدالتی! شاید این تضاد بین عنوان و محتوا را بتوان با سابقه ی کمدی کارگردان فیلم، نورمن جویسون (Norman Jewison) درک کرد. این فیلم بیانگر دنیایی است که در آن افرادی وجود دارند که حق به جانب هستند و به زحمت دیگران توجهی ندارند. دنیایی که در آن بی گناهان مجازات می شوند. دنیایی که ماموران آن اجازه می دهند در زندان به یک بی گناه تجاوز شود؛ در عین حالی که حتی فرد مجرم هم حقوقی دارد (برخورد زندانیان و ماموران با رالف و مک کالو). دنیایی که قدرت های واقعی در آن شناسایی نمی شوند و اکثر افراد حاضرند برای برنده شدن، حتی از یک قاتل هم دفاع کنند (ماجرای جی (جفری تامبر – Jeffry Tambor (و دفاع از قاتلی که بعد ها دو بچه را کشت و بخاطر همین جی ضربه روحی شدیدی خورد). دنیایی که متهم حتی از وکیل خودش هم می ترسد (دروغ های رالف به آرتور). در دنیای «و عدالت برای همه» ماموران افراد بی گناه را می کشند و فکر می کنند بهترین کار را کرده اند و بطور کلی به قول آرتور (نقش اول فیلم): «کل ماجرا بوی گند میده».
نکاتی درمورد این نقد فیلم: از لو دادن بیش از حد داستان به شدت پرهیز شده است – فیلم در حدی که مخاطب غیر فنی از نقد دور نشود، از لحاظ فنی هم بررسی شده است – تاریخچه ای هرچند بسیار کوتاه درمورد وضعیت آمریکا در زمان ساخت فیلم، و اطلاعات مرتبط درمورد عوامل تهیه فیلم هم ارائه شده است – رسالت عمومی نقد فیلم (پاسخ به این سوال مخاطب که آیا این فیلم را ببینم یا نه) نیز مورد توجه قرار گرفته است.
دریافت نقد فیلم «... و عدالت برای همه» - پی دی اف
عنوان: نقد فیلم و عدالت برای همه
حجم: 654 کیلوبایت
توضیحات: نقد علی اکبر گل پیچ از فیلم و عدالت برای همه
گاهی با خود می گویم:
آری، آسمان یک دختر است.
اگر نه، به این ظرافت نمی رقصید، نمی خندید، نمی اشکید...
گاهی می پرسم:
چرا معشوق انسانی
چرا آسمان نه؟!
آسمان میحرفد، با ابرهایش.
هر لحظه به حرف هایت گوش می دهد و برای داستان های غم انگیزت می گرید.
حتی گاهی برایت جشن می گیرد...
البته باید به او هشدار داد، کمتر خرج کند...
آخر چه کسی این همه برف شادی می خرد؟!
البته یک خصلت خوب دیگر هم دارد.
برف شادی اش، سرد است.
به تو می فهماند: خیلی هم خوشحال نباید شد...
آه آسمان...
تصمیم گرفته ام فقط با تو عشق بازی کنم!
لااقل تو خیانت کار نیستی.
یعنی، نمیتوانی باشی...
البته میدانم.
دلت گرفته است...
از اینکه خیانت کاران می کشند، و تو محکوم می شوی...
راستش را بگویم:
من به تو خیانت کرده ام.
جز تو معشوقه ی دیگری هم دارم.
درخت زرد آلوی حیاطمان...
که البته جای خواهرم است.
از کودکی کنارم بود.
باهم بازی می کردیم، درد دل می کردیم، و حتی گاهی دعوا...
اما خوب، شاید تو ناراحت شوی...
راستی، آیا واقعا تو ناراحت می شوی؟!
حق بده: وقتی می بینم تعداد زیادی شاعر از تو سرشارند...
اما نگران نباش. من میدانم کهتو خیانت کار نیستی...
آخوس
(علی اکبر گل پیچ)
اسفند ۱۳۹۵
و در آن شب هنگام
و در آن غربت تنهایی من
می شکافد کوهی
می زاید رودی
که به اقیانوسی مانند
میروم در ساحل
می روم در آب
آب می ترسد انگار:
جذر جذر جذر...
میدوم من سویش
که به ناگاه، می زند صبح دم
آبِ ترسو، مغرور
منِ جنگجو طعمه:
مَد
می هراسم حتی!
میجهم سو ساحل
حیف دور است اما
میدوم حتی
اما حیف! ساحل ما قهر است
که چرا رفتی یار
پی آن ترسوها
میرود او هم
پشت به آفتاب کرده
میزند سوسو
همچنان از کوه
آخرین دیدار است
برد ترسو بر جنگجو:
مَد مَد
و مَد
#آخوس
#علی_اکبر_گل_پیچ
اسفند ۱۳۹۵
با سلام.
دلیل نامگذاری:
درواقع در این شعر، قالب های ادبی رعایت نشده و این جزو اختیارات یک نویسنده است.
برگرفته از داستانی واقعی
*****************************************************
دخترک رنگ خون بدیده بود:
دخترک رنگ دنیا ندیده بود
طعم زندگی، بی غم چشیده بود
دخترک رنگ دنیا ندیده بود
ناگهان رنگ قرمز بر دامنش چکیده بود
گاهی ز سر غم، هواری میزد
گاهی ز خستگی، ندایی میزد
دل دخترکپاکبود اما
مرد بی خطر، بدجور می زد
پدرش گرچه بود مرد کارزار
بهر آبرو، به هر در می زد
آخرش کار به آنجا رسید یک روز
که آن دخترک، با تیغ زد
مردبی خطر، مرد بی جَنَم
فرق نیست بین پدر و مرد بی خطر
دخترک رنگ دنیا ندیده بود
ناگهان رنگ قرمز بر دامنش چکیده بود
دخترک از عشق هیچ ندیده بود
مرد بی خطر، پدر ندیده بود
پسرکی بود بس بی خطر
ناگهان گشت مرد پر ز درد
قطره ای بود کوچک، از آب چَشم
ناگهان گشت دریای پُر ز اشک
عشقش از بهر پاکی، لب نداده بود
دریای بی خطر، آرامش ندیده بود
قلبش آن زمان، تنها یک بچه بود
از سر نبود پدر، بچه کرده بود
مرد بی خطر دلش پر درد بود
می گفت پدر فقط یک ترس بود
مرد بی خطر تنها نشسته بود
دخترک بهر چه کس سوخته بود
ز پدرِ مرد بی خطر؟
یا که از بردگی مرد بی جَنَم؟
آسمان تیره و تار گشته بود
ای کاش مرد بی جَنَم بی آبروگشته بود
آسمان از خستگی رنگش پریده بود
دخترک از خستگی، روحش پریده بود
زندگی شاد نیست، نتوان شاد گفت
ز خنده های زورکی، نتوان شعر گفت
مرد بی خطر، مرد بی جَنَم
مرد بی پدر، مرد بی خبر
ننگ است کار من بهر هرچه است
ای کاش نباشد هیچوقت، مرد بی خبر
مرد بی خبر، دنیا بدیده است!
هر دنیا دیده، خرد ندیده است
«آخوس»
۱۱/۱۰/۱۳۹۴
۲:۱۹
با من برقص...
با من برقص ای گل زیبا...
تو را می خواهمت...
همانگونه که عشق را می خواهم...
با من برقص، هم چون برگان پاییزی که از درختان آرام آرام فرود می آیند تا بلکه بر زمین بوسه زنند..
و ای گل زیبا، پدرت نقش تو را داشت... همان زمان که تا برگ خشکیده بر زمین بوسه زد، تو آن را زیر پا گذاشتی...
با من برقص تا بدانم دستانت چه سبکیست...
با من برقص... بلکه برای لذتت دستانم را بگیری...
«آخوس»
۳۱.۵.۹۴
۱۷:۳۸ دقیقه
با تو هستم ای پاییز گرای زرد... دوستت دارم!!!
دوستت دارم ای زردی قلب پیر من...
حتی اگر عاشق ترین نفس هایم تو را وادار به رقصیدن نکند، من تو را رقصان میبینم!
با تو هستم ای پاییز گرای زرد... دوستت دارم!
«آخوس»
۴:۲۳
۲.۶.۱۳۹۴