از گذشته تا حال! از شعر تا همایش سر خط!
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۹ ب.ظ
راستش رو بخواید، تصمیم گرفتم دوباره وبلاگ نویسی رو شروع کنم. این بار با این تفاوت که بقیه فعالیت هام رو هم به اشتراک بگذارم.
اما یک مشکلی وجود داشت!
خواستم گزارشی تهیه کنم و فعالیت های این سالهام رو بیان کنم. اما این کار هم زمان می برد و هم طاقت فرسا بود.
بنابراین از زمانی که صرفا مشغول نگارش و تحقیق بودم جهشی می کنیم و به آخرین برنامه ای که اجرا کردم و مدیریتش با من بود می رسیم. یعنی: همایش سرِ خط.
فلسفه ی این همایش، که شامل کارگاه عکاسی - نویسندگی - نقد فیلم کوتاه و هنر ارتباط بود، نقطه گذاشتن بر تمام جدی نگرفتن ها و مسخره کردن های کورکورانه؛ و شروع خطی جدید بود.
___________________________________________________
برای همین همایش سر خط، به عنوان مسئول برنامه، میرفتم مدارس سر کلاسا برای ثبت نام...
معلمی سر یک کلاس گفت حالا این برنامه به چه درد بچه ها میخوره؟!
وقتی گفتم هدف اینه که گامی برداریم تا مثلا شخص بجای تماشای فیلم، فیلم رو ببینه حرف جالبی زد: «این بچه ها درگیر کنکور هستن. این مطالب بدردشون نمی خوره!»
برام خیلی جالب بود.
یک دانش آموز دهم یازدهمی، وقت نداره در ماه یک فیلم رو ببینه، حق نداره به هنر علاقه نشون بده، نمیتونه مسائل ارتباطی رو متوجه شه، نمیتونه عقایدش رو بنویسه و از متن لذت ببره، و نمیتونه با عکس ارتباط برقرار کنه؛ جالبه!
اما واکنش بچه ها در برنامه جالب بود. با هر زبانی که تونستن گفتن: ما به درس اهمیت میدیم، اما روانشناسی و علوم اجتماعی و هنر و... هم برامون مهمه! اما نمیذارن.
و بنظر میومد با حرف ها و نظر هاشون تیم ما رو مسئول کردن تا ادامه بدیم و تغییر ایجاد کنیم؛ و جواب تیم ما مشخصه: «چشم»
علی اکبر گل پیچ - 1396/11/13
اما یک مشکلی وجود داشت!
خواستم گزارشی تهیه کنم و فعالیت های این سالهام رو بیان کنم. اما این کار هم زمان می برد و هم طاقت فرسا بود.
بنابراین از زمانی که صرفا مشغول نگارش و تحقیق بودم جهشی می کنیم و به آخرین برنامه ای که اجرا کردم و مدیریتش با من بود می رسیم. یعنی: همایش سرِ خط.
فلسفه ی این همایش، که شامل کارگاه عکاسی - نویسندگی - نقد فیلم کوتاه و هنر ارتباط بود، نقطه گذاشتن بر تمام جدی نگرفتن ها و مسخره کردن های کورکورانه؛ و شروع خطی جدید بود.
___________________________________________________
برای همین همایش سر خط، به عنوان مسئول برنامه، میرفتم مدارس سر کلاسا برای ثبت نام...
معلمی سر یک کلاس گفت حالا این برنامه به چه درد بچه ها میخوره؟!
وقتی گفتم هدف اینه که گامی برداریم تا مثلا شخص بجای تماشای فیلم، فیلم رو ببینه حرف جالبی زد: «این بچه ها درگیر کنکور هستن. این مطالب بدردشون نمی خوره!»
برام خیلی جالب بود.
یک دانش آموز دهم یازدهمی، وقت نداره در ماه یک فیلم رو ببینه، حق نداره به هنر علاقه نشون بده، نمیتونه مسائل ارتباطی رو متوجه شه، نمیتونه عقایدش رو بنویسه و از متن لذت ببره، و نمیتونه با عکس ارتباط برقرار کنه؛ جالبه!
اما واکنش بچه ها در برنامه جالب بود. با هر زبانی که تونستن گفتن: ما به درس اهمیت میدیم، اما روانشناسی و علوم اجتماعی و هنر و... هم برامون مهمه! اما نمیذارن.
و بنظر میومد با حرف ها و نظر هاشون تیم ما رو مسئول کردن تا ادامه بدیم و تغییر ایجاد کنیم؛ و جواب تیم ما مشخصه: «چشم»
علی اکبر گل پیچ - 1396/11/13