فرهنگ آرمانی

نوشته ها و فعالیت های علی اکبر گل پیچ

فرهنگ آرمانی

نوشته ها و فعالیت های علی اکبر گل پیچ

فرهنگ آرمانی

You know... it's life. hesitation and choose

تو میدونی، این آخر دنیا نیست.
اسم داره.
شاید: موج سوم

You know... it's life. hesitation and choose

با من نفس کشیدن را دوست ندارد.
و چه حس نا آرامی دارد:
اکسیژن لحظه های او بودن.

You know... it's life. hesitation and choose

اسم این نقد فیلم نیست.
این فقط یک خلاصه ی غیر ضروری هست.

You know... it's life. hesitation and choose

اگر بهت بگم این دنیا فقط بازیچه هست،
بازم کاری رو میکنی که داری میکنی؟!

You know... it's life. hesitation and choose

اینجا ایرانه!
یعنی باید مدیریت بحران و استراتژیک
تکنیک های توی حافظه ی تو نباشن.
اونا باید توی عملکردهات باشن.

You know... it's life. hesitation and choose

تا حالا بهش فکر کردی؟
این همه کهکشان...
این همه ستاره...
این همه سیاره...
یعنی فقط ما هستیم؟!

You know... it's life. hesitation and choose

دوست من، روانشناس یک دانشمندِ هنرمند هست.
اما روانشناسی یک هنر نیست که هرچی توی ذهنته
بریزی بیرون!
روانشناسی یک علمه.

You know... it's life. hesitation and choose

آخرین نظرات
  • ۱۱ دی ۹۴، ۱۱:۴۷ - محمد سیمی
    زیباست
نویسندگان
پیوندها

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
آذر

شب یلدا در راه است

شعری باید گفت!

پاییز خواهد رفت

فصل شاعری هایم

فصل پادشاهی ام

فصل رقصیدن با تو

فصل اشک های بی معنا

فصل اخم های بی پاداش


شب یلدا در راه است

شعری باید گفت!

غم من بی پایان است

قلب من از تو خالیست

شب یلدا در راه است

و تو نخواهی ماند!

دل ها همه خندان است

اما تو نخواهی ماند


شب یلدا در راه است

شعری باید گفت!

اما چگونه باید ساخت

حافظ وار باید بود و شب یلدا را شب ظلمت دانست؛

 منتظر طلوع خورشید بود

یا که باید خندید و درد ها را ندید


شب یلدا در راه است

شعری باید گفت!

و تو نخواهی ماند

و تو نخواهی خواند

اما شعری باید گفت


درد من رنگین است!

درد من شیرین است!

درد من آرامشی خواهد ساخت

آرامشی در دل تو


شب یلدا در راه است

شعری باید گفت!

و چقدر سنگین است این واژه:

«فردا»

و روزی خواهد آمد که تو آسان می خندی

پس مرا آرام نکن

بگذار در فراق تو و پاییز بمانم.

سعدی هم با من خواهد خواند:

بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران




و تو مرا تنها بذار ای عشق!

نترس

ما نخواهیم مرد

تنهایم بگذار



امشب، شب به امید آفتاب نشستن  است

شب یلدا در راه است..

بروید!

یلدا نخواهد رقصید!


«آخوس»

«۳۰/۹/۱۳۹۴»

«۱۶:۲۳»

  • فرهنگ آرمانی
۲۹
آذر

با من نفس کشیدن را دوست ندارد! و چه حس ناآرامی دارد اکسیژن لحظه های او بودن.

و آنگاه که آسمانت را غم فرا می گیرد می گویی کاش فردایی نباشد.

روزی خواهد رسید که من را خواهد فهمید. آن روز او هم خواهد گفت: کاش قلب ها می فهمیدند!

و تو خواهی گفت: 

آسمانم ابری است.

نفس هایم زندانی جسم.

رنگ ها همه از خاک اند.

دوست ها همه در خاک اند.

آسمانم ابریست.



شاید آن زمان سهراب به خواب تلخت بیاید و با درد بگوید:

پشت دریاها شهریست.

قایقی باید ساخت.



و شاید در آن زمان دختران زیبا همچون مردابی تو را فراری دهند و باز هم به قول سهراب:

پریانی که سر از آب بدر می آیند، و در آن تابش تنهایی ماهی گیران، می فشانند فسون از سر گیسوهاشان. همچنان خواهم راند.


«آخوس»

۲۹/۹/۱۳۹۴

۱۱:۱۴

  • فرهنگ آرمانی
۲۷
آذر

   فهمیدم در روزگاری زندگی می کنیم که عاشق شدن، خیانت و ریختن اشک کاری ندارد. کلاس کار در پاک بودن است!

   در روزگاری که همه نقش متفاوت بودن را بازی می کنند، متفاوت آن کسی است که عادی باشد!

«آخوس»

۲۷/آذر/۱۳۹۴

۱۱:۴۵چشم گربه

  • فرهنگ آرمانی